بالاخره اتاقمونو عوض کردیم
و از امروز قراره برنامه فشرده برای آزمونم بریزم و بخونم.در واقع همین یک ساعته پیش شروع کردم به خوندن و برای هر درس فقط چهار روز وقت میذارم و هرچقد شد میخونم.
خدایا شکرت.
دیروز مجددا اینستامو دی اکتیو کردم.سه نفر تو سه روز بهم پیشنهاد ازدواج دادن چون اسم M رو تو بیوم ننوشته بودم.از اونجایی که من به همه چی زود معتاد میشم بستمش تا حداقل تا زمان امتحان وسوسم نکنه.
فقط ده ماه مونده از کشیکای رزیدنتی و من باید این دورانو با موفقیت سپری کنم.
متاسفانه بخاطر غیبتای زیادم سرکلاسا احضارم کردن🤐خوابم حتی بیشتر از قبل شده و فک کنم باید داروی دوم رو مجدد شروع کنم.قطعش راحتتر و بدون عوارضه.شاید اینطوری بتونم غیبتامو جبران کنم.
مامانم باز به حجابم گیر داد این بار به رنگ لباسی که کاملا گشاد بود و با شلوار گشاد پوشیده بودم.گفت اینو بیمارستان نپوش رنگیه.و میدونم علتش اینه ک میخواد استخدام بشم.واقعا تو این دوره زمونه با این وضع حجاب رنگ لباس روشن چرا باید بی حجابی حساب بشه!با ۳۲ سال سن هنوز نمیتونم خودم برا پوششم تصمیم بگیرم.من واقعا از مامانم باحجابترم فقط تعریفش با حجاب با من فرق داره.من ترجیح میدم طوری لباس بپوشم که حتی امریکا هم رفتم اونو بپوشم ولی مامانم فک میکنه این روزا تو استخدام حجاب اهمیت داره.واقعا استخدام برام مهم نیس حتی یه ذره.