یلداتون مبارک دوستای عزیزم
اومدم بقیشو بنویسم
طبق معمول همه مناسبتها کشیکم.البته همین بهتر که کشیکم دلم میخواس روز پدر هم کشیک باشم تا نرفتن م خونه بابام کمتر تو چشم باشه.
یه کشیک خریدم برای دوهفته بعد،خداروشکر.هر پولی درمیارم شکر.خیلیا حسرت همین شغلو میکشن.بیماری های پلورو خوندم.سوپروایزر زنگ زد برو پیش بچه های ایسیو تنها نباش ولی حقیقت اینه من از آدمای جدید فراریم.همش میترسم چهره واقعیمو بقیه هم ببینن یا پرحرفیام پیش پرستارا ابهتمو کم کنه.گفتم ممنونم دارم درس میخونم گفت تنها نمون یه امشبو.ولی کاش فک نکنه حس از دماغ فیل افتادن دارم چون من هیچوقت همچین حسی ندارم ولی دوس ندارم یه دونه پرتقالمو بردارم برم از خوراکیای بقیه بخورم و با حرفای سطح پایینی که گاهی از دهنم درمیاد پیش آدمایی که حداقل تا این لحظه منو نشناختن خودمو بد جلوه بدم.گاهی حس میکنم درونگرام.کلا زیاد آدم جدید تو دنیای واقعی دوس ندارم ببینم و برخوردای اول برام عذاب آور و سخته.
دیروز رفتم ترمیم ابرو.فردا دی میرسه و من یادم رفته تولد دوستم که بهترین دوستمم هس چندم دی هس.باورم نمیشه.فک کنم پارسالم از یکی دیگه پرسیدم باید این بار یادداشت کنم.
دیروز رک به م گفتم که نمیخوام دیگه باهات شریک بشم بهش برخورد ولی خب اون لحظه ای هم ک اون گفت من مثل مردای دیگه نیستم و عقل دارم و همه چیمو ب نام خانمم نمیکنم ب من برخورده بود.راستش از اینکه ناراحتش کردم ناراحت شدم ولی بنظرم نیاز بود بهش بگم چون واقعا نمیخوام هی سر اینکه باهاش شراکتی چیزیو خریدم خودخوری کنم.
فردا رجب شروع میشه و تصمیماتی براش دارم.از شروع دانشگاه به این ور هیچوقت از این ماهها درست حسابی استفاده نکردم و میخوام این بار بهتر پیش برم.
قدرت شروع ناقص داره تموم میشه قشنگ بود ولی بازم میگم کاش چاپیشو داشتم.حس میکنم مغزم وقتی تو گوشی میخونه تمرکز کافی نداره.
شغال رو میبینم و یه قسمت زندگی پس از زندگی.قبلش برم هموپتزی بخونم.
خدایا ممنونم بابت همه چی.فک کنم روند حال خوبم داره شروع میشه ببینیم چند روز این حال خوب دوام میاره و کی هورمونا باز نابودم میکنه.