دیروز کشیک نسبتا خوبی بود تا اینکه شب ساعت دو و ربع بیدارم کردن برای بخشی که جزو وظیفه من نیس برم بیمارشونو ببینم(یا حداقل من از قرارداد اینطور برداشت کردم) کلی کار کردم و چهار و ربع برگشتم پاویون و کیک و چایی خوردم تا امروز روزه بگیرم.
متاسفانه نمیدونم کی هشدار گوشی رو خاموش کردم و نماز صبحم قضا شد.و دیدم قضا شده مجدد تا هفت و چهل خوابیدم و بعد پاشدم اومدم بیمارستان دیگه😶
کشیک امروزم خوب بود ولی من خیلی خواب آلود بودم و بنظرم روزه هم تاثیر داشت و یکی از پرستارا گفت خانم دکتر امروز از من عصبانیه چون خیلی بهش کار گفتم و خداروشکر تونستم بگم نه فقط خوابالودم شما کار زیادی نگفتید.
چهارتا ویس ریه گوش دادم ولی زمان هرکدوم کم بود.کلا با ویس بیشتر از فیلم و نوشته ارتباط برقرار میکنم.
م گفت از اینکه گفتم خونه بخریم استقبال خوبی نکردی،نمیدونم منظورش از استقبال خوب چیه ولی اتفاقا درون خودم خیلی خوشحالم،خصوصا که گفت دوخوابه بخریم که بچه دار شدیم یه اتاقو برا بچه درست کنیم و حقیقتا تو دلم ذوق کردم.ولی گاهی نمیتونم ذوقمو نشون بدم شایدم از اینکه میترسیدم بعدا ذوقمو کور کنه اینطوری شدم.
در کل خداروشکر روز خوبی بود ولی دوس دارم فردا تلاش بیشتری بکنم.