باید اعتراف کنم که هنوز با قله خیلی فاصله دارم بهتره بگم از چاه عمیق دراومدم ولی هنوز تو سطح زمینم و نگاهم به کوهیه که خیلی سخته رسیدن به قله اش.
میم همیشه بهم میگه تو از قضایای جزئی نتایج کلی میگیری.یعنی من یه چیز کوچیکو تعمیم میدم به کل زندگیم.چند ماه پیش حتی سر پیش پاافتاده ترین مسائل حس کردم میم رو دوس ندارم هرچند این حس موقتی بود اما از اینکه این حسمو به خواهرم گفتم عذاب وجدان دارم.میم اگر بفهمه دلش میشکنه.من تصور میکنم هیچ وقت میم این حرفو به زبون نیاره و حتی فکر میکنم تو دلشم از ازدواج با من پشیمون نمیشه ولی اعتراف میکنم که من زودرنجم و کسی هستم که با یه اشتباه طرف مقابلم کل دیوارو خراب میکنم ولی میم حتی یه آجرم برنمیداره و به قول خواهرام کاملا مشخصه که اون بیشتر از من عاشقه.
خدایا ممنونم که کمک کردی سریع بحثی که بینمون ایجاد شد جمع بشه.خدایا کمکم کن درست بشم.فردا میرم پیش مشاورم.میخوام تنها برم چون مشکلات من بیشتر به خودم مربوطه نه زندگیم با میم.من باید اصلاح بشم میدونم زمان بره ولی خدا رو شکر تا الان خوب پیش رفتم.
خدایا میدونم که تا تهش هوامو داری❤❤