دیروز بعد اومدن از کشیک نخوابیدم و چهار ساعت درس خوندم.امروز ولی خیلی بی حوصله بودم.بااینکه آبجی اومده و اتفاقات خوب کم نبود ولی حالم خوب نیس.نتونستم حتی یه ساعت درس بخونم.ولی کار مفید کم نکردم.یکیش اینکه حدود هشتاد درصد کتابایی که لازم داشتم سفارش دادم و اونایی که موسسه نداشت رو دانلود کردم که میم کپی کنه.
میخواستم دفتر برنامه ریزی بخرم ولی هیچکدوم جوابگوی نیازای من نبود.بنابراین خودم یکیشو ساختم.یعنی یه صفحه تایپ کردم و میخوام به تعداد هفته های سال پرینت بگیرم و سیمیش کنم.
به این ترتیب خیالم از شرعی بودن کتابا راحت میشه و فقط فیلما موندن که تصمیم دارم هرکدومو دیدم یادداشت کنم و ماهانه به حساب موسسات مختلف مقداری پول واریز کنم چون توان پرداخت یکجاشو ندارم.البته همینا رو هم میم داده.
فردا یه شهر جدید کشیکم.یعنی یه بخشی از شهرمون که گویا نسبت به جاهای قبلی لود بیمارش زیاده و استرس دارم.فک کنم تا روز آخر طبابت این استرس باهام می مونه.
فیلم محمد رسول الله رو میبینم.یعنی ما هم مسلمونیم؟چقد با سمیه و شهدای اسلام فرق دارم.بعضی وقتا به خودم شک میکنم کاش منم یه روزی خوب خوب شم.