یک هفته گذشت
یک هفته از روزی که تصمیم به تغییر گرفتم گذشته
تو این یک هفته یه سری کارای مثبت در جهت تصمیمم انجام دادم و در مقابل کارایی هم برخلاف تصمیمم.
من باید هرروز برای خودم تکرار کنم که رسالت زندگی یه چیزیه ورای درس و امتحان و کتاب و این چیزا.باید هرروز به خودم یاداوری کنم رسالتمو.هدف غایی و نهایت چیزی که شاید از خودم توقع دارمو.
میشه گفت این دو روز به بی ثمرترین شکل ممکن گذشت.شاید اگه بخوام نکته مثبتی ازش دربیارم این بود که انرژی های منفی خودمو ب نامزدم منتقل نکردم.شاید یک هفته پیش شدیدا از اینکه انقد غمامو با نامزدم به اشتراک میذارم ناراحت بودم ولی این یک هفته خوب تونستم مدیریتش کنم.من باید حتی تغییرات کوچیکو هم ببینم.این خودش میتونه برای من شروع یه خصوصیت خوب به اسم خویشتن داری و حفظ حریم خصوصی باشه.دوس دارم بعضی چیزا فقط برا خودم باشه و هیشکی جز خدا رو تو دونستنش سهیم نکنم.خیلی خوبه که این ویژگی داره در من شکل میگیره.اینکه یک هفته تمام به نامزدم نگفتم که دوتا کشیک فروختم،به پدر و مادرمم نگفتم اینکه جز راست نباید گفت هرراست نشاید گفت رو تو این مورد رعایت کردم.
خدایا ممنونم که یاداوری کردی توانایی ها و تغییرای کوچیک اما مثبتمو