تا میام یه کار مهم انجام بدم از کارای دیگم می مونم.نمیشه گفت چون تو این برهه زمانی درس و کار برام ضروری تره پس حق دارم بیخیال مطالعه غیردرسی یا ورزش بشم.نمیشه که یه کار خوب رو جایگزین کارای خوب دیگم بکنم و از طرفی کارای بدم سرجاش بمونه.من قراره قوی بشم من قراره شاد باشم من قراره سالم باشم همیشه و همیشه پرانرژی باشم.اینکه تا الان نبودم یا نیستم یا نصفه و نیمه بودم نمیتونه باعث بشه باقی راهم کم بیارم.اصلا آدم با امید و انگیزه زنده اس.روزی که امیدم رو از دست بدم با مرده ها چه فرقی خواهم داشت؟میخوام بشینم حرفای مشاور رو مجددا بخونم.دعای بیست و چهار صحیفه سجادیه تلنگر بود برام جایی که گفت خدایا کمک کن از والدینم جوری بترسم که انگار پادشاهی ستمکار هستن...چقد بیراهه رفتم این سالها.چقد بعضی بی اعتقادی ها باعث شد به خاطر دل خودم،نفس خودم باهاشون بد حرف بزنم یا جواب بد حرف زدن غیرعمدیشون رو بد بدم.دیگه خودسرزنش کردن بسمه.باید قوی شروع کنم.

آزمون اول دور اول پروژه دستیاری دکتر راد رو شرکت کردم.دو آزمون قبلیم که شرکت کرده بودم دور بیسیک بود.آزمون اول فقط هفت درصد و آزمون دوم بیست و چهار درصد زدم و امروز سی و چهاردرصد.خیلی با قله فاصله دارم ولی با تلاش به بهترین خودم تبدیل میشم.این پیشرفت آهسته رو دوسش دارم.نور به قبرت بباره،چه خوب که با شخصیتت و پروژه ی دستیاریت آشنا شدم.روحت شاد

خواهرم و شوهرش و برادرشوهرش رفتن سراغ آقای فروشنده تخت.ناراحت شده که چرا حضوری اومدن!بعد حدود سه و نیم ماه معطل کردن الان ما میگیم تختو نخواستیم چهارتومنمونو پس بده.آقا ناراحت شده...گفته فردا میدم.خدا جونم کمک کن این بار راست بگه و بیشتر از این شرمنده مامان بابا و آبجی اینا نشم.

بعد تماس های مکرر با آتلیه های مختلف برای ساخت کلیپ فرمالیته عروسی تصمیمون این شد که شمال رو بیخیال بشیم چون گفتن احتمال اینکه تو فضای فیلمبرداری اقا باشه زیاده.کلا فیلم و کلیپ رو بیخیال شدیم و قراره بریم چهارتا استودیو و نمونه کارای عکاسیشونو ببینیم.با لباس و میکاپ و آلبوم کمتر از ده تومن میشه ان شالله.اینا رو آماده کنیم و بعد منتظر تموم شدن کرونا بمونیم.اگر بعد سالگرد مامان بزرگ و بعدش محرم و صفر کرونا تموم نشد(که تموم نمیشه به نظرم)بدون عروسی برم سر خونه زندگیم.این نامزدی طولانی اعصاب هممونو ریخته به هم.