امروز ساعت پنج و چهارده دقیقه صبح بیدار شدم و میخواستم منتظر اذان بمونم و بعد نماز بخوابم ولی یهو تصمیم گرفتم بلند شم تا اذان یه چیزی بخورم و روزه بگیرم.نون پنیر خوردم،یه نارنگی و یه لیوان آب و چایی نخوردم چون فرصتش نبود.بعد مسواک و نماز و دعای عهد و سوره صافات برای دایی مهربونم و بعدم زبان و شکرگزاری. بعد گوشی رو گذاشته بودم ۹ زنگ بزنه برم دانشگاه ولی دیدم ساعت هفت و نیم شده گفتم بذار تغییرش بدم ۱۰ برم.بعد یه برنامه چک لیست نصب کردم و کارایی که باید امروز انجام بشه رو نوشتم و خواستم بخوابم تا ساعت ۱۰ ولی طی یه حرکت ضدتنبلی از جام بلند شدم و لباس پوشیدم و رفتم به سمت دانشگاه.داور گفت کارت آماده اس ولی یادم رفته و فردا بیا بگیر.خدا رو شکر که آماده اس خدای مهربونم خودت کمک کن ایراداش جزیی باشه و زود برطرف کنم و دفاع کنم.
تا ساعت ۹ برگشتم خونه و ورزشمو انجام دادم،بعد از برنامه نسخه نویسیم چنتا نسخه خوندم از بیماری های ساده و شایع شروع کردم که انگیزه خوندنش از بین نره و اونایی ک چند رور پیش خونده بودمم مرور کردم.
بعد به قول ن... جونم خوشگلاسیون ...😍 و بعد زنگ زدن به پدر شوهر و مادرشوهر عزیزم.خیلی خیلی دلم براشون تنگ شده و فک کنم سه هفته اس ندیدمشون.بعدش کتاب دزیره خوندم(دوساله شروعش کردم و نصفه ولش کرده بودم ک چندهفته پیش گفتم بذار تموم کنم حیفه😁 وقت گذاشتم قبلا)...بعدش برای پیجی که جدیدا تو اینستا باز کردم مطلب آماده کردم.و بعد وقت اذان شد و نماز اول وقت خوندم.
آبجی اومد و گفت بازم شیفت کرونا قراره بنویسن براشون و سعی کردم امید بدم بهش(مطمئن نیستم موفق شده باشم)
بعدش کتاب آشتی با خدا خوندم.
مطالب رو به صورت عکس درآوردم که فردا پستش کنم.
بعد هی تندتند چک لیستمو علامت میزدم و ذوق میکردم.
چهارتا کار مونده که اونم بعد افطار انجام میدم.
خدایا ممنون که کمکم کردی